گوش کن حرف دلم...
گوش کن حرف دلم
که من از عشق سخن می گویم
گرچه امروز به فردای دگر
من نمی اندیشم،ولی ای کاش مجالی باشد
که به اندازه یه لحظه نفس
گلی از باغچه سبز سخن برچینم
شبنم پاک سرشگم که به هنگام غم و غصه و درد
از رخم می بوسد،بچکانم به تنش
و به تو هدیه کنم
و بگویم که تو از آینه هم صاف تری
گوش کن حرف دلم
که من از درد سخن می گویم
دگر افتاده ام از پا به خدا
مرگ در این نزدیکیست
ریشه ام می خشکد
مرحمش نام تو است
تن رنجور من از زخم پر است
مرحمش نام تو است
گوش کن حرف دلم
جنس من ساده تر از سادگی از است
من تو را می بینم
از تو می گویم و بس
کعبه ام روی تو است
با تو این فاصله ها بی معنیست
همه احساس منی
شوق و شورم همه از لطف تو است
چشم تو مهتاب است یا بگویم خورشید؟
تن تو مخمل احساس من است
تو بگو...
بگو آیا بس نیست؟
رشته عمر من ار همچو رگیست
خون تو داخل آن می جوشد
فاش می گویم و بس
تپش قلب توچون ثانیه در ثانیه عمر من است
یاد تو آتش آتشکده ایست
در دل سرد سکوت و من و دل
گوش کن حرف دلم
من هنوز اینجایم
دمی از عمر هنوزم باقیست...
سامان : تقدیم به عشقم و دوست گلم ماکان